حکایت رفاقت من با تو,حکایت "قهـوه"ایست ,
که امروز به یاد تو,تلخِ تلخ نوشیدم! .....
که با هرجرعه بسیار اندیشیدم,که این طعم را دوست دارم یا نه!
وآنقدر گیرکردم بین دوست داشتن و نداشتن,
نظرات شما عزیزان:
به من یکی که خیلی چسبید مثل چسب دو قلو!!!!!
الان من به خودم گرفتما!!
خیس و خسته به خانه بیا...
نمیخواهم شاعر باشی...
باران باش!
همین برای هفت پشت روییدن گل کافیست!
[ چهار شنبه 1 آذر 1391برچسب:متن عاشقانه,دلنوشته های زیبا,قهوه,حکایت رفاقت,دوست داشتن,وبلاگ عاشقانه,قهوه تلخ,, ] [ 9:7 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[