نظرات شما عزیزان:
به دل هرگز نمی کردم خیال آشنایی را
همانهایی که بدی هیچ کس را باور ندارند،
همانهایی که بوی ناب آدم میدهند،
و من باور دارم که تو از همانهایی...
بايد خودم را ببرم خانه! بايد ببرم صورتش را بشويم…
ببرم دراز بکشد… دلداريش بدهم، که فکر نکند…
بگويم نگران نباش، ميگذرد… بايد خودم را ببرم بخوابد…
“من” خسته است
برای یک مواظب خودت باش
برای یک هستم
برای یک نوازش
برای یک …؟؟؟!!!
و من
چه زود
دلم
برای همه چیزهای خوب
تنگ میشود….
من مجبورم بذارم
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
می خواهم بدانم،
دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
خوشبختی خودت دعا کنی؟
سلام.وب زیبایی داری دوس داشتی به منم سری بزن
[ پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:شعر کوتاه عاشقانه,نگاه عاشقانه,جدیدترین عکسها,کتاب موبایل,شعر معاصر, ] [ 18:30 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[