هنوز یک تکه ات جایی جا مانده است
گاهی ممکن است از جایی، از موقعی، از کسی، رد شوی و تکه ای از
تو به گوشه اش گیر کند و کنده شود. وقتی کمی از تو جایی جا
ماند، کم می شوی! بدون آنکه خودت بخواهی قسمتی از تو دیگر
همراهت نیست و یک جایی بیدار ایستاده و از خاطراتت مراقبت
می کند.گاهی تکه ای از تو جا می ماند لا به لای نگاهش،
پشت میز گوشه کافه ی همیشگی، زیر یک درخت در انتهای باغ،
توی یک کوچه، یک آسانسور ، تو جدا می شوی و تکه ای از تو جا
می ماند، بدون آن که خودت جا بمانی.
آن وقت یک روزی می رسد که خودت را جمع می کنی،
تکه تکه ات را سرهم می کنی و می روی و جای دیگری پهن
می شوی. اما یک شب که حواست نیست، صدایی می شنوی،
چیزی می بینی، از جایی رد می شوی، که یادت می افتد هنوز یک
تکه ات، همان تکه ات، جایی ایستاده و از خاطراتت
مراقبت می کند… هنوز یک تکهء لعنتی ات جایی جا مانده است.
نظرات شما عزیزان:
عقده ی دل میگشایم
گریه ی بی اختیارم
از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
ایزدمهر عادتشه ما رو تو این موقعیت قرار بده....
هرچیم بهش میگیم آخه چرا منو تو این موقعیت قرار میدی...به خرجش نمیره...که نمیره ...که نمیره
ما قصه ی خود را میگویم
دیگران بیدار شوند........
انگار خام بودند
خیالهایی که به خوردم داده بودی
.............................................
به ما هم سری بزن
میگم سهراب و شریعتی هم نسلند هاااا
ولی نمیدونم چرا در این مورد اینقد مخالف صحبت کردند
یکی میگه عشق مأنوس میکنه و دیگری میگه عشق خشن است و شدید و ناپایدار
من برای دکتر احترام قائلم اما آخه کاش این واژه رو اینطوری تازیانه نمیزد
آخه چیزی که دکتر شریعتی میگن برچسب عشقه ولی خودِ عشق نیست.....
--------------
وااااااااااااااای ایزدمهر ببین چیکار کردی با ما...
نشستم هی کامنت میدم و کلی هم کار دارم
ولی حقش بود دفاعیه مو بنویسم ....
ناسلامتی نیلوفر عشقم از نوع واقعیییییییی
منم برم سراغ ...
عشق, یک مزاح شش ماه یا یک ساله هم نیست. فرار از خانه ی قدیمی , سفره ی قدیمی و روابط قدیمی هم نیست…
عشق, محصول ترس از تنها ماندن نیست.
عشق, فرزند اضطراب نیست.
عشق, آویختن بارانی به نخستین میخی که دستمان به آن می رسد نیست.
برای ما عشق هیچ یک از اینها نبود ؛
اما زمان, با اقتدار خوفناک خویش, مصمم است آنها را که در وادی عشق, زمان را انکار می کنند, لگد مال کند
ما در جنگیدن با زمان, کمی کوتاه آمدیم و چنین شد که توانست بر ما مسلط شود.
عشق, گر چه از بطن شوریدگی می روید ؛
اما مثل عدد, قانون پذیر است و باقی. ما قوانین استوار عشق را لحظه ای از یاد بردیم…
که هروقت لازم شان داری
برعکس از آب درمی آینــــــــــــد
مثلا همین حــــــــــــــــــــالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول
خواستن نتوانستن استـــــــــــــــــــ...
وبلاگ زیبایی دارید اگر مایل به تبادل لینک بودین بهم خبر بدین. یا علی
عشقی که در بالا از اون صحبت شده مربوط میشه به هیجانی زودگذر که در آخر به هوس ختم میشه و خیلیا به اشتباه اسمش رو عشق میذارن...........
دوست داشتن درجه ای از عشقه و در واقع با دوست داشتنِ عمیقه که به معنی عشق میرسیم......... عشقی که در تاریخ انسانها می ماند........ و مجنون به پایش جان می دهد و فرهاد برایش کوه می کند و صدها عاشق دیگه که خودتون بهتر می دونید.....
پس نتیجه اینکه عشق میتونه هم داغ کنه و بسوزونه و هم آروم آروم پخته بشه.......... برای پخته شدن باید از شعله کم شروع کرد که همون دوست داشتنه و به گرمای عشق رسید.........
لطفا بعد از این برای مقایسه کردن نوع عشق را مشخص کنید چون واژه عشق مقدسه و نشانه ای از ذات الهی.....
عذر میخوام کامنتم طولانی شد.
.
.
.
.
هر کسی حق داره تو زندگیش هر غلطی دلش میخواد بکنه.
به شرطی که زندگی بقیه رو به گند نکشه...!!!
بگذار بودنت را با همین یک شعر از آن خود کنم:
هنوز تکه ای از تو در من است
که گاهی لعنتی،
بدجور دلتنگت می شود
[ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:هنوز یک تکه ات جایی جا مانده است,خاطرات,پاره تن,گزارشگر,درامد اینترنتی,جورواجور, ] [ 19:42 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]
[