پیر مرد و پسر زندانى...

کلبـــــــــه تنهـــــــــــــــــایی!!!

(درانتهای نگاهت کلبه ای برای خویش خواهم ساخت تا مبادا در لحظات تنهایی ات با خود بگویی از دل برود هر آنکه از دیده برفت.)(هر گونه کپی برداری فقط با ذکر منبع مجاز می باشد.)

پیر مرد و پسر زندانى...

 

پیرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .

تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود .

پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد :

پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم .

من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد.

من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی .

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد :

پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام .

۴ صبح فردا ۱۲ نفر از مأموران FBI  و افسران پلیس محلی دیده شدند  و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند .

پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟

پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم .

 

نتیجه اخلاقی :

هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید .

مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید.



نظرات شما عزیزان:

تنها
ساعت23:16---28 اسفند 1390
نوروز پاسداشت عشق های کوچکی است که زنده مانده اند

و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی است

که عظمت را کوچک می دانند

پس به تو در نوروز سلام می کنم

که بزرگترین عشق این کوچکی

نوروز شما پیشاپیش مبارک باد . . .



هانیه
ساعت19:54---28 اسفند 1390


هانیه
ساعت19:40---28 اسفند 1390
یه چیز جدید پیدا کردم
نوشته بودن همونه
طالع بینی جدید گذاشتم


هانیه
ساعت19:32---28 اسفند 1390
آره منم فکر میکنم نهنگه
ولی اینترنت هرچی گشتم نوشته بود اژدها
حالا نهنگشم پیدا کردم میذارم
مهم اینه که سال خوبیه دیگه نهنگ و اژدها و ایناش فرقی نمیکنه


هانیه
ساعت19:30---28 اسفند 1390
خیلی ممنون
این اهنگش فکر کنم مشکل داشت!
الان شما میاین میخونه؟


هانیه
ساعت19:01---28 اسفند 1390
پسر زیرک

هانیه
ساعت18:59---28 اسفند 1390
سلام
پست ویژمو گذاشتم
یکم هول هولکی شد ولی حالا گذاشتم


rahgozari ashena va ye dust
ساعت18:43---28 اسفند 1390
من تا همیشه می توانم تو را از میان تمام مردم دنیا تشخیص دهم !
به شرط آنکه چشمانت را نبندی !




سال نو بر شما مبارک باد .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:پیر مرد و پسر زندانى,داستانک,داستان زندانی,داستان های زیبا, ] [ 14:48 ] [ ایــزدمهــــــــــــــــر ]

[ ]