اگر يکشنبه، مرا توی کليسا تماشا کنی، کفشهای جديدم رو بهت نشون ميدم.
در مدرسه به ما گفته اند که تو چکار می کنی، اگر تو بری تعطيلات، چه کسی کارهايت را انجام می دهد؟
آيا تو واقعاً نامرئی هستی يا اين فقط يک کلک است؟
آيا تو واقعاً می خواستی زرافه اينطوری باشه يا اينکه اين يک اتفاق بود؟
من به عروسی رفتم و آنها توی کليسا همديگر را بوسيدند. اين از نظر تو اشکالی نداره؟
بخاطر برادر کوچولويم از تو متشکرم، اما چيزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، يک توله سگ بود.
دوست تو (اما نمی خواهم اسمم رو بگم)
لطفاً برام يه اسب کوچولو بفرست. من قبلاً هيچ چيز از تو نخواسته بودم. میتوانی درباره اش پرس و جو کنی.
برادر من يک موش صحرايی است. تو بايد به اون دم هم می دادی ها!ها!
من می خواهم وقتی بزرگ شدم، درست مثل بابام باشم. اما نه با اين همه مو در تمام بدنش.
فکر می کنم منگنه يکی از بهترين اختراعاتت باشد.
من هميشه در فکر تو هستم حتی وقتی که دعا نمی کنم.
از همۀ کسانی که برای تو کار می کنند، من نوح و داود را بيشتر دوست دارم.
برادرم يه چيزايی دربارۀ به دنيا آمدن بچه ها گفت، اما اونها درست به نظر نمی رسند. مگر نه؟
من دوست دارم شبيه آن مردی که در انجيل بود، 900 سال زندگی کنم.
لازم نيست نگران من باشی. من هميشه دو طرف خيابان را نگاه می کنم.
علت این که این گفتگو رو در اینجا می بینید ....:
بستگی داره از کدوم زاویه بهش نگاه کنین