انسان بر روی این کره که در این کیهان شناور است احساس سختی دارد. اما اگر با این نگرش نگاه کند که اگر بر روی یک کره در یک بیکران غوطه ور باشی آیا صحیح است که فکر کنی بدون مشکل باشی؟
البته که مشکل فراوان خواهد بود در این بیکرانگی.
برای انسان های اولیه که درکی از این کیهان و تعاملات درون آن نداشتند و سخت بود که به چه چیزی متوسل شوند و چگونه مشکلات خود را حل کنند، هیچ ایرادی وارد نمی دانم.
شروع کردند به تحلیل های بسیار ذهنی.
زمانی گفتند زمین مسطح است.
زمانی گفتند زمین گرد است و بر روی یک فیل که بر روی یک لاک پشت ایستاده است قرار دارد.
زمانی گفتند همه چیز دور زمین می گردد و زمین و انسان مرکز همه چیز است.
زمانی بت خلق کردند و به آن توسل جستند.
زمانی خداهایی برای آب و آسمان و آتش و همه چیز خلق کردند و همه این تعاملات را از عمکرد آنها انگاشتند. که هر کدامشان اسم خود را داشتند و خدا نامیده نمی شدند.
و در نهایت خدایی یگانه عامل اصلی معرفی شد. اما باز اسم او خدا نبود. اسمش اهورامزدا ، god ، الله و بسیاری اسم های دیگر بود که همه می گفتند یگانه است اما حکم های متفاوتی از او صادر می کردند و با هم به جنگ می پرداختند.
اما عرفا آمدند و گفتند خدا......خدا......خدا ....خود آ ..... به خود آ.... خود را بشناس ..... به خود آگاه شو.....
داستان های ایرانی که به توسط پیران ساخته و پرداخته شده با یک جمله شناخته شده شروع می شوند.
یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود.....
این جمله معنای عمیقی دارد.
همان وحدت در حین کثرت و کثرت در حین وحدت است.
چیزی جز او وجود نداشته است و وجود ندارد. هرچه هست همه اوست و این را بارها و بارها عرفا تکرار کرده اند اما درک نشده است.
همه این کیهان ابدی و ازلی است و اگر انسانی در درون این کیهان تولید شده است جزو همین کیهان است و با انرژی های موجود در این کیهان کاملا در ارتباط و تعامل است، می تواند خلاق باشد و می تواند گرداب ها ایجاد کند و ...
اما این دلیل منیت نمی شود چون وجودش غیر از وجود و نامرتبط با این هستی نیست . چیزی مستقل نیست که بتواند بگوید من ، و منیت او بر او غالب شود.
همه انسان ها در درون این کیهان در درون این هستی در تعامل و ارتباط تنگاتنگ هستند و کسی نمی تواند بگوید من جدا هستم. و هر حرکتی بر حرکت دیگری در آن سوی کیهان اثر می گذارد.
این انرژی عظیم هستی از طریق انسان در حرکت است و چنان که گفته اند
- آن آگاهی ناشناخته از طریق تو به خود هوشیار شده است و به خود می نگرد.
- هر اندیشه تو ، نُتی است که کائنات در همان ریتم می نوازند تا سمفونی زندگی را بسازند .
عرفای چینی ، ژاپنی ، هندی ، ایرانی ، سرخپوستی و تمام نقاط جهان به این واقف شده بودند اما اکنون انسان در جستجوی معناست. دکتر ویکتور فرانکل می گوید مشکل انسان امروز که از مشکل تغذیه ، امنیت ، سکس ، گذر کرده است معنایی جویی است. ( البته در کشور ما همه را با هم داریم.)
امید که شناخت خود را از این هستی و تعاملات درون آن افزایش دهیم.
نظرات شما عزیزان:
می نوش و گلی بچین که تا در نگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست
(با آرزوی روزی شاد در کنار طبیعت)